فقط بخون خوشت اومد کامنت بزار

مطالب دیس لاو غمگین  و مطالب عاشقانه غمگین و داستان های عاشقانه


داشتم راه میرفتم ...


یهو یه صدایی میاد...


_ داداش یه عکس از مامیگیری؟


_ منم میگم چرا که نه؟


دوربینو حاضر میکنم که چشمام میخوره به تو..


کاره دنیارو ببین،

من باید از تو وو کسی که تورو ازم دزدیده عکس بگیرم..


سعی میکنم به روی خودم نیارم


اما،جالب اینجاست،تو حتی منو نمیشناسی..


من همونم، فقط موهامو بلند تر شده مثل روز های تلخم ،

چهره ای که شکسته شد جوانیش بر باد رفت ..


پیرش کردی ..


مثل قدیما لبخند رو
لبام نیست..


صورت همیشه صافم حالا پر از ریش و شکست و چروکه ..


شایدم کلا یادت رفته من کیم..


چه توقعی دارم..


ولی تو هنوز مثل گذشته زیبایی ..


یادش بخیر میگفتی نمیتونی کسی رو جز من به
اغوش بکشی


ولی ببین امروز خودم عکست را گرفتم تو آغوش یکی دیگه

_ داداش اون دکمه هستش


_ بله بله ( چیک چیک)


چه لبخند زیبایی زدی


مثل همون روز که زدی تو سینه ام گفتی تو یه دیونه ای دیونه !!


_ داداش ممنون خیلی حال دادی


_ خواهش میکنم قابلی نداشت


راستی عشقم قابل نداشت ؟؟


یا ثبت خاطره شما هاا؟؟


یا تنها بودن هایم


اره قابلی نداشت..


راستی داداش نوش جونت !!


نوش جونت که عشقم مال تو شد.



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






برچسب‌ها: ادامه مطلب
نوشته شده توسط vahidgholipor soleimani در 23:23 | لینک ثابت